* اگر میخواهید بدانید چرا یک مدیر مشهور است به کار زیردستانش توجه کنید.
* اگر میخواهید مدیر موفق و مؤثری باشید از هوشمندی و ارتقاء کارکنانتان نهراسید بلکه به آنها فرصت رشد بدهید. این مسأله چیزی از توانمندیهای شما نمیکاهد.
به قول بیل گیتس : مدیران موفق افراد باهوشتر از خود را استخدام میکنند
نامه یک پدر به آموزگار پسرش
او باید بداند که همه مردم عادل و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بیاموزید به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت میشود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست.
میدانم که وقت میگیرد اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن برحذر دارید. به او نقش و تأثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر میتوانید به او نقش مؤثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز میکنند، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایمها، ملایم و با گردنکشها ، گردنکش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست میرسد انتخاب کند.
ارزشهای زندگی را به پسرم آموزش دهید.
اگر میتوانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
به او بیاموزید که میتواند برای فکر شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بیمعناست!
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق میداند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس با پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.
و دونکته به یادگار:
-در نبرد بین روزهای سخت و انسان های سخت این انسان های سخت هستند که می مانند نه روز های سخت .
-زندگی شبیه یک پیانو می مونه که کلیدای سفید نماد شادی و کلیدا مشکی نمادغمه تنها هنگامی پیانو نواخته میشه که هر دوتا کلید با هم زده بشن
لطیفه : «چگونه جای مناسب برای کارمند جدید را تشخیص دهیم؟»
برای جایابی کارکنان جدید، مراحل زیر را اجرا کنید:
1. 400 آجر را در اتاقی بسته بگذار.
2. کارمندان جدید را در اتاق بگذار و در را ببند.
3- آنها را ترک کن و بعد از 6 ساعت برگرد.
4- سپس موقعیت ها را تجزیه تحلیل کن:
الف: اگر آنها در حال شمردن آجرها هستند، آنها را در بخش حسابداری بگذار.
ب: اگر آنها برای دومین بار در حال شمردن آجرها هستند، آنها را در بخش ممیزی بگذار.
پ: اگر آنها همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند،(گند زده اند) آنها را در بخش مهندسی بگذار.
ت: اگر آنها آجرها را به طرز فوق العاده ای مرتب کرده اند آنها را در بخش برنامه ریزی بگذار.
ث: اگر آنها آجرها را به سمت یکدیگر پرتاب می کنند آنها را در بخش اداری بگذار.
ج: اگر خواب هستند، آنها را در بخش حراست بگذار.
چ: اگر آنها آجرها را تکه تکه کرده اند آنها را در قسمت فناوری اطلاعات بگذار.
ح: اگر آنها بی کار نشسته اند، آنها را در قسمت نیروی انسانی بگذار.
خ: اگر آنها سعی می کنند با آجرها ترکیب های مختلفی ایجاد کنند و مدام جستجوی بیشتری می کنند ولی هنوز یک آجر را هم تکان نداده اند، آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذار.
د: اگر آنها اتاق را ترک کرده اند آنها را در قسمت بازاریابی بگذار.
ذ: اگر آنها به بیرون پنچره خیره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ریزی استراتژیک بگذار.
ر: اگر آنها با یکدیگر در حال حرف زدن هستند، بدون هیچ نشانه ای از تکان خوردن آجرها، به آنها تبریک بگو و آنها را در قسمت مدیریت ارشد قرار بده!
مدیریت خوب باید آگاهی کامل از توانایی های اعضای تیم و موقعیت های سازمان داشته باشد. مشکلاتی که در قسمت های مختلف یک سازمان وجود دارد ممکن است ناشی ازقرار نگرفتن افراد لایق در پست های مشخص شده سازمان باشد. مشکلات وکاستی هایی که در پست های مختلف وجود دارد که ناشناخته مانده اند به طوری که ممکن است برای عموم نیز عادی جلوه کند. گاهی اوقات همین مشکلات عادی موجب اتلاف وقت ارباب رجوع میشود به طوری که در بسیاری ازموارد موجب بر هم خوردن نظم سازمان می شود. افراد عهده دار پست ها و نحوه کارکرد آنها باید مورد بازبینی قرار گیرند. خلأ ناشی از مهندسی مجدد در بسیاری از سازمان های کشور حس میشود که خود ناشی از نبود مدیریت کیفیت در نحوه عملکرد عوامل اجرایی سازمان است. اگر سازمان خود این وظیفه را بر عهده گیرد در کارکنان سازمان این تفکر بوجود می آید که کوچکترین عمل مثبت ومنفی آنها از چشم مدیریت دور نیست و خود این طرز تفکر موجب پیشرفت سازمان می شود به طوری که بحث مشتری مداری نیز خود به خود حل می شود.
؛ کیفیت پس از فروش ؛
یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود،
تعریف کرده است که
روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد.
به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟»
نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.»
سئوال آخر امتحان
من دانشجوی سال دوم بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتی چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخی کردن داشته است. سوال این بود: «نام کوچک زنی که محوطه دانشکده را نظافت میکند چیست؟»
من آن زن نظافتچی را بارها دیده بودم. زنی بلند قد، با موهای جو گندمی و حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا باید میدانستم؟
من برگه امتحانی را تحویل دادم و سوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویی از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارمبندی نمرات حساب میشود؟
استاد گفت: «حتماً» و ادامه داد: «شما در حرفه خود با آدمهای بسیاری ملاقات خواهید کرد. همه آنها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما میباشند، حتی اگر تنها کاری که میکنید لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد.»
من این درس را هیچگاه فراموش نکردهام